گروه آمادگی دفاعی ناحیه 4  اصفهان
گروه آمادگی دفاعی ناحیه 4  اصفهان

گروه آمادگی دفاعی ناحیه 4 اصفهان

گزارش دوره ضمن خدمت

 "آموزش وتوسعه اصول اعتقادی اسلام "

استاد :جناب آقای بهرامی

میزبان : گروه معارف 

گروههای شرک کننده :معارف وآمادگی دفاعی

زمان :13 و27آذر 93

مکان :مرکز گروههای درسی شهید چمران ناحیه4







برای آشنایی بیشتر با مباحث این دوره ،مقاله ای از جناب آقای بهرامی با عنوان شناخت ونقد وهابیت ،در ادامه مطلب خواهید دید...

شناخت و نقد
وهابیت

                                                     استاد: علیرضا بهرامی

                                                 زمان: مردادماه سال 93

ضرورت بحث:

قال الصادق علیه السلام: وجدت علم الناس کله فی اربع: أولها أن تعرف ربک، و الثانی أن تعرف ما صنع بک، و الثالث أن تعرف ما أراد منک، و الرابع ما یخرجک من دینک

گونه شناسی شبهات اعتقادی

سه آسیب مهم شناخت شیعه با رویکرد پاسخ به شبهات:

1- برخورد مسأله محور (آسیب: از بین رفتن نظام اولویت های شیعه)

2- نگاه گزینشی به مسائل فکری (آسیب: از بین رفتن جامع نگری و شمول به منظومه فکری و عقیدتی شیعه)

3- نگاه جدلی [تکیه بر مسلمات، اصول پذیرفته شده خصم و ...] (آسیب: فقدان نگرش توصیفی و تبیینی)

امواج تقابل با شیعه:

شیعه همواره در طول حیات خویش با شبهات متعددی مواجه بوده است. این برخورد با شیعه مقتضای قرار گرفتن به عنوان اقلیتی است که گفتمان مستقل و اصیلی در میان جامعه عمومی پیرو مکتب خلفاء است.واقعیت آن است که این امواج در بستر بروز اجتماعی شیعه رخ داده است. باور ما بر آن است که در واقع نوعی فعالیت تدافعی برای جلوگیری از گسترش عقاید شیعه و پاسخ به نقض های ایشان بوده است.

ادوار نقد علیه تشیع

دوره اول: معتزله

حرکت در قرن 2و 3 هجری همزمان با شروع تئوری سازی و رشد اندیشه معتزله شروع شد و استمرار آن تا قرن 5 قابل پیگیری است. ویژگی دوره اول آن است که بنیادهای معرفتی شیعه ( در رتبه نخست توحید و عدل و سپس امامت) مورد هجمه قرار گرفته است. فهرست آثار هم معتزله و هم شیعه بیانگر این نکته است.

خود موج اول به دو دوره قابل تقسیم است: الف) قرن 2 و 3 دوره حضور معصوم در اصول   ب) قرن 4 و 5 درگیری در باب هویت تشیع علاوه بر اصول (الانتصار خیاط معتزلی و دیگر آثار شواهدی دارد) شبهه آن است که شیعه اساساً از دوران پیامبر نشأت نگرفته است و آلوده به انحرافاتی بوده که در مسیر ارتباط با معتزله خود را اصلاح کرده است.

 

دوره دوم: تهاجم اشعری ها علیه شیعه

دو مصدر مهم اشعری اهل حدیث و معتزله بوده است و ادبیات اشعری علیه شیعه اصیل نیست بلکه برگرفته از نقدهای معتزله (عمده نقدها) و اهل حدیث است. خدمت بزرگ اشعری به حنبلیان این بوده که ایشان جریان نقد مستقل نداشتند بلکه فقط به تخریب و تکفیر دست می زدنند، اما پس از اشعری ایشان نیز از روش نقد علمی  علاوه بر شیوه پیشین پیروی کردند. قرن 8 و 9 موج عظیمی از نقد بر علیه شیعه توسط ایشان به راه افتاد.

نکته قابل توجه آنکه گاه اشاعره توجه ندارند که شبهه ایشان بر پایه اصول اشعری گری صادق نیست بلکه کاملا متأثر از ادبیات اعتزال است. مثال: شبهه جبر علیه تشیع، معتزله به خاطر عقیده شیعه در حکومت اراده خدا بر اراده عبد و استطاعت مع الفعل که مخالف برداشتهای خود معتزله بوده مطرح کرده اند. حال اشاعره علی رغم آنکه خودشان این چنین باورهایی نداشتند همان شبهه را با همان دیالوگ بر شیعه وارد کرده اند. در عین حال نقد اشعری در بسط اشکال علیه تشیع بسیار کارآمد بود. با روی کار آمدن سلجوقیان و کنار رفتن آل بویه، اشعری گری گفتمان غالب تبدیل شد. ذهبی و آلوسی را می توان حصیله این موج دانست.

 دوره سوم: تهاجم سلفی

از قرن 8 تا کنون تهاجم سلفی نیز بر روند نقد شیعه اضافه شده است. انصاف آن است که باید این نقد را نیز به سان دو جریان پیشین  اصیل و جدی و مبتنی بر عقاید سلفی دانست.

ابن تیمیه و ابن قیم پایه گذاران این نقد هستند. روح ادبیات محمد بن عبدالوهاب و عبدالعزیز دهلوی و بربهاری نیز ـ علی رغم برخی تفاوتها ـ در آثار همین دو نفر وجود دارد. ویژگی این موج پدید آمدن مسائل جدیدی مانند محوریت توحید و شرک (عبادی[ربوبی] افعالی ذاتی و نه توحید صفاتی) در نقد شیعه.

بر خلاف اشاعره و معتزله که قائل به عقلانیت روشمند هستند سلفیه این گونه نیستند. این بدین معنا نیست که ایشان عقل را در حوزه عقیده قبول ندارند بلکه ایشان عقل را در فهم دین ناکارآمد می دانند اما در حوزه دفاع و نقد مؤثر می دانند. نخستین آثار جدلی را همین گروه از قرن 5 پایه گذاری کردند که بدون کاربست عقل بی معناست. در عین حال نمی توان ذهن سلفی را یک ذهن منطقی  نظام مند دانست. نقد بیرونی به همین جهت توسط ایشان کمتر است و نقدهای درون متنی را در دستور کار قرار داده اند.

دوره چهارم: نقد استشراقی

جریان استشراق از قرن 19 آغاز شد. اما شیعه شناسی بسیار متأخرتر (حدود 100 سال تا بعد از جنگ جهانی دوم همزمان با نگارش دائرة المعارف های جدید و فعالیتهای سیاسی شیعه) از این تاریخ است. در حدود 50 یا 60 سال گذشته رشد جهشی و انفجاری شیعه شناسی را در پی داشته تا جایی که اسلام شناسی را تحت تأثیر قرار داده است. سؤالات تاریخی مبتنی بر جامعه شناختی اجتماعی نوآوری این نوع تهاجم است. ابزارهای پاسخ به شبهات استشراقی مثل میراث پژوهی خاص این گروه است.

مهم ترین میدان درگیری دوره معاصر همین دو گروه اخیر است.

ادوار پژوهش های استشراقی در حوزه کلام شیعه(برگرفته از مباحث دکتر احمد پاکتچی)

گروه های اصلی شبهات سلفیه

1.شبهات درباره هویت تاریخی ـ فکری شیعه

الف) منشأ تشیع، ریشه داری برخی عقاید شیعه در آیین های پیشین [یهود، زرتشت، قنوسی گری]) این شبهه اثر روانی بسیار زیادی دارد. شبهات قفاری در جلد اول از همین قبیل است. بسیاری شبهات معطوف به مفهوم شیعه و مصداق و منشأ آن اقتباس شده از مستشرقان است.

ب) تأخر تاریخی عناصر فکری شیعه (عناصر فکری شیعه مثل نصب امام، علم ویژه امام، عصمت و ... از این قبیل شبهات است)

ج)عوامل مؤثر بر پیدایش تشیع (ریشه یهودی بر محوریت عبدالله بن سبأ، ایرانی گری، وثنی گری [الگوی تبیعیت و پیروی از امام همان الگوی پادشاه و رعیت است])

د) ریشه قنوسی گری (gnosyzm) آراء عرفانی قبل از اسلام (مقامات امامان و معنویت شیعه)

هـ) تحولات فکری شیعه

2. نقد منابع معرفتی

الف)رابطه میان تشیع و اهل بیت (در تفکر شیعه این رابطه واضح و به عنوان پیش فرض گرفته شده است، اما اهل سنت برعکس این مطلب را قبول ندارند که شیعه حرف اهل بیت را می زند. تلاش برای بیشتر کردن فاصله میان شیعه و اهل بیت است از طریق نقد روات امامیه، نقد ارتباط میان این شخصیت ها و اهل بیت، عدم ارتباط حضوری این روات و دوری از اهل بیت، نمایش اختلافات روات با اهل بیت)

ب) برجسته کردن جریانهای انحرافی در میان شیعه (مثل جریان غلو و سپس جستجوی میراث ایشان و در نهایت تضعیف و بی اعتبار نشان دادن میراث شیعی)

ج) نقد مصادر نخستین شیعه (مثلا در مورد کتاب جامعه، صحیفه فاطمه، جفر، صحیفه سجادیه، نهج البلاغه، مصحف امیر المؤمنین ...)

د) نقد اجتهاد شیعی (این یک نقد روشی است)

اشکالات و نقدهایی که به حوزه عقاید وارد کرده اند:

الف) عناصر معرفت مثل توحید [یک نکته تاریخی دارد که از دوره ابن تیمیه باز شد و معتزله و اشاعره به آن نپرداختند]. حوزه توحید صفاتی [تشبیه و تجسیم] بزرگترین اتهامات شیعه از نگاه معتزله به شمار می رفت اما سلفیه در سه حوزه توحید ذاتی [اعتقاد شیعه به حلول و اتحاد با تکیه بر منابع عرفانی و برداشت خاص از برخی روایات]، توحید ربوبی [مسأله وساطت فیض، تفویض، ولایت تکوینی

ب) مباحث عدل [باز مانند بحث توحید از میان همه مباحث عدل برخلاف معتزله که شمولیت اراده و استطاعت مع الفعل بر مسائلی همچون بداء که خود مهره کلیدی به شمار می رود که چند حوزه مانند علم خدا اراده اصل شریعت لازم آمدن کذب رسول، دعا؛ ایشان دیگر تأکید بر جبر، شرور و امثال آن نیست.

ج) حوزه امامت در ابتدا متوجه ادله اثبات امامت بود اما سلفیه در حال حاضر دیگر اختیار و نص نیست بلکه ویژگیهای امام و مقامات مخصوصا علم قرار گرفته است، طریق علم امام [الهام، میراث مکتوب، گستره علم امام، علم غیب]، خلقت ائمه طینت امام خلقت نوری و بحث افضلیت ائمه بر انبیاء در مرحله بعد عصمت همچنان مطرح است با بسامد کمتر)مهدویت هم در گستره وسیعی مطرح می شود.

د) اشکالات حوزه شریعت و فقه (سوژه های مهم مستمرا مورد بحث بوده از جمله تقیه، متعه، اباحه دماء اهل سنت) از این مباحث اباحی گری شیعه را مقصود کرده اند. خلط نواصب، حوزه ایمان و .. را در اباحه دماء به عنوان مستمسکی برای خارج دانستن اهل سنت از دایره اسلام و تکفیر شیعه و قتل ایشان استفاده کرده اند.

 

ضرورت بحث:

*    ایجاد تفرقه میان مسلمانان

*    اشاعه و نشر شبهات میان مسلمانان

*    فتاوای تکفیری

*    قتل و کشتار مسلمانان

*    احیاء و ترویج تفکر امویان و مروانیان

فرقه:

در لغت بر جداسازی و پراکنده ساختن دو چیز از یکدیگر اطلاق می­شود و در مقابل جمع به کار می­رود. (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة: ج4، ص 394)

در اصطلاح به گروهی از افراد گفته می­شود که عقائد، آراء و آیین ویژه­ای دارند و به واسطه آن از دیگران متمایز می­گردند. (علی ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی : ص 25)

فرقه شناسی اسلامی علمی است که متکفل بیان عقاید کلامی خاص فرقه­هایی است که از اسلام نشأت گرفته­اند. (نعمت اله صفری فروشانی، راهنمای مطالعات فرقه شناسی اسلامی: ص122)

تاریخچه بحث:

سه مسأله جانشینی پیامبر، ایمان و کفر و قضا و قدر به عنوان  اولین اختلافات عقیدتی دنیای اسلام باعث به وجود آمدن اختلافات سیاسی و فرقه ای عمیقی در طول تاریخ شده است.

ابوحاتم رازی در کتاب «الزینة» اصحاب حدیث را گروهی که منکر کاربرد قیاس و رأی بودند و تنها از حدیث نبوی و آراء صحابه و تابعین پیروی می کردند، معرفی می کند. این فکر در مقابل اصحاب ابن مسعود مانند ابارهیم نخعی و حماد بن ابی سلیمان بودند که گرایش «أرأیت» (نماد پرسشگری تقدیری) را برگزیدند. مقاله «اصحاب حدیث»، احمد پاکتچی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص

نص گرایی و نص گرایان

خوارج اولین بار مرتکب گناهان کبیره را کافر شمردند و دنیای اسلام را به دو منطقه دار الایمان و دار الکفر تقسیم کردند.

در مقابل این تفکر افراطی مرجئه عمل را از ایمان زبانی متأخر دانستند و قضاوت درباره اختلافات سیاسی میان خلفا را به آخرت موکول کردند.

معتزله به عنوان تفکری میانه میان این دو تفکر مطرح شد گسترش اندیشه معتزلی و تکیه بر استدلالات عقلی به بحث و مطالعه پیرامون مسائل دینی پرداختند.

شخصیت هایی همچون مالک بن انس، سفیان ثوری و اوزاعی را می توان طلیعه داران اهل حدیث دانست. اما اولین اطلاقات اهل حدیث توسط اسحاق بن راهویه و احمد بن حنبل بود. 

ویژ گی های اصحاب حدیث در دوره متقدم

الف) کاربرد دلیلین کتاب و سنت : پایبندی زیاد به ظواهر قرآن و سختگیری در مورد روایاتی که مخالف و معارض کتاب باشد ، ویژگی این گروه است. به همین خاطر سفیان ثوری هر اثری را معتبر نمی شمرد و بر لزوم اسناد تکیه می کرد و آن را لازمه اعتبار می شمرد. ( شرف اصحاب الحدیث، ص 41 و 42)

ب) استناد به سیره مسلمین و اجماع: مالک به ویژه به آراء اهل مدینه اعتنا میکرد . استناد بسیار به مرسلات فقیهان متقدم مدینه نشان از اعتبار آن نزد مالک دارد. (الموطأ: ص 7)

ج) اتخاذ طریقه ای میانه بین اتباع سنت و رأی: مالک شاگرد هر دو گروه سنت گرا (ابن شهاب زهری) و رأی گرا (یحیی بن سعید انصاری و ربیعة الرأی) بوده است. وی در شیوه های فقاهت بیشتر متأثر از اهل رأی بوده است.مقاله  «اصحاب حدیث» : پیشین

سلف

1.      سلف فقط صحابه و تابعین هستند و مذهب سلف آنچه صحابه و تابعین به آن معتقد بوده اند. (االعقیده  السلفیه : ص 30)

2.      کسانی که در قرن های اولیه اسلام می زیسته اند. (قرضاوی، الصحوه الاسلامیه: ص 25)

3.      محمد ابوزهره ، سلفیه در قرن چهارم و پیروان احمد بن حنبل. (العقیده السلفیه: ص 26)     نظریه پردازان حرکت سلفیه

1.      احمد بن حنبل   2. ابن تیمیه  3. ابن قیم  4. محمد بن عبدالوهاب

احمد بن حنبل (160 ـ 241هـ.ق)

او احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی است .  خانواده احمد ساکن خراسان بودند و حنبل بن هلال (جدش) فرماندار عباسیان در سرخس بود. پدرش نیز از گماشتگان عباسیان در مرو بود و پس از مدتی به خاطر آشوب در مرو به بغداد کوچ کردند.احمد در سال 160 یا 164 هجری به دنیا آمد. (وفیات الاعیان: ج1، ص 64؛ تهذیب الکمال: ج1، ص 232 و 233؛ سیر اعلام النبلاء، ج11، ص 184)

دو دوره زندگی برای وی تعریف شده است:

دوره اول: دوره محنت: در این دوره به جهت جانبداری خلفای عباسی از عالمان معتزلی و داعیه داری علم دوستی و توجه به بیت الحکمة نص گرایانی مانند احمد بن حنبل در فشار و سختی به سر می بردند و حتی از تازیانه های ایشان نیز بی بهره نبودند.

ذکر المحنه: ذوقد عرف أمیر المؤمنین أن الجمهور الأعظم والسواد الأکبر من حشو الرعیة ، وسفلة العامة ، ممن لا نظر له ولا رویة ولا استضاءة بنور العلم وبرهانه ، أهل جهالة بالله تعالى وعمىً عنه ، وضلالة عن حقیقة دینه ، وقصورٍ أن یقدروا الله حق قدره ، ویعرفوه کنه معرفته ، ویفرقوا بینه وبین خلقه . وذلک أنهم ساووا بین الله وبین خلقه ، وبین ما أنزل من القرآن . فأطبقوا على أنه قدیم لم یخلقه الله ویخترعه .

(تاریخ الاسلام ، ذهبی، ج15، ص 20)

نمونه ای از عقاید وی:

قرآن قدیم یا مخلوق: احمد بن حنبل در پاسخ به سؤالات اسحاق بن ابراهیم تنها به کلام خدا بودن قرآن اکتفا می کند. مأمون به ذکاوت وی در پاسخ پی می برد و خطاب به اسحاق می نویسد:

سرانجام او به طرطوس (در سوریه فعلی) احضار می شود ولی با مرگ مأمون از این غائله نجات می یابد. (پیشین، حوادث سال 219)

احمد بن حنبل در دوره معتصم:

کار بر احمد بن حنبل در دوره معتصم سخت تر می شود تاجایی که بر او تازیانه می زنند. ابی یعلی در ترجمه میمون بن الاصبغ النصیبی می نویسد: «قال: حضرت احمد بن حنبل فی دار المعتصم فی یوم المحنة فضرب ستة اسواط ، فمن شدة الضرب انقطعت تکّته و انحلّت سراویله» طبقات الحنابلة، ج3، ص 493، ش 503.

دوره دوم: دوره شکوفایی و تئوری پردازی

با روی کار آمدن متوکل، دوران  آزادی عمل و تئوری پردازی احمد نیز آغاز می شود.دلایل متعددی برای این تغییر موضع خلفای عباسی متصور است، اما  آنچه مهم است  احمد در این دوره نقش عقل را درفهم دین انکار نمود و با سرسختی هر چه بیشتر از ورود تفکر عقلانی در دایره حدیث جلوگیری نمود.

او فقط به ظواهر کتاب و سنت تکیه می نمود و می گفت: ما حدیث را به همان صورت که نقل شده، دربست می پذیریم و هیچ گونه توجیح عقلانی را در آن راه نمی دهیم.

نتیجه این تفکر اعتقاد به جسم بودن خداوند، شباهت صفات خدا با بندگان، نزول به آسمان دنیا و پاگذاشتن در آتش جهنم  را برای وی و طرفدارانش که به اهل حدیث و حشویه معروفند درپی داشت. (الملل و النحل:ج1،ص165؛ عقیدة أحمد بن حنبل: ص35؛تاریخ نجد: ص90-91)

پایه های فکری احمد بن حنبل

عبدوس بن مالک العطار قال : سمعت أبا عبد الله أحمد بن حنبل رضی الله عنه یقول أصول السنة عندنا التمسک بما کان علیه أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم والاقتداء بهم وترک البدع وکل بدعة فهی ضلالة وترک الخصومات وترک الجلوس مع أصحاب الأهواء وترک المراء والجدال والخصومات فی الدین والسنة عندنا آثار رسول الله صلى الله علیه وسلم والسنة تفسر القرآن وهی دلائل القرآن  .... والسمع والطاعة للأئمة وأمیر المؤمنین البر والفاجر ممن ولی الخلافة واجتمع الناس علیه ورضوا به ومن خرج علیهم بالسیف حتى صار خلیفة وسمی أمیر المؤمنین والغزو ماض مع الأمراء إلى یوم القیامة البر والفاجر لا یترک وقسمة الفیء وإقامة الحدود إلى الأئمة ماض لیس لأحد أن یطعن علیهم ولا ینازعهم ودفع الصدقات إلیهم جائزة نافذة ومن دفعها إلیهم أجزأت عنه براً کان أو فاجراً وصلاة الجمعة خلفه وخلف من ولى جائزة تامة رکعتان من أعادهما فهو مبتدع تارک للآثار مخالف للسنة.

(طبقات الحنابلة: ج2، ص 166 ـ 171)

ابن تیمیه حرانی (661 ـ 728هـ.ق)

در شهر حرّان سوریه به دنیا آمد. دراو در خانه ای پرورش یافت که اعضای آن بیش ازیک قرن پرچمدار مذهب حنبلی بودند. علمای اهل سنت او را بدعت گزار، ملحد، کور باطن، منافق و کم عقل دانسته اند. (سلفیان در گذر تاریخ: ص 23-35)

بارزترین عقاید فاسد او بغض نسبت به حضرت علی علیه السلام ، انکار فضایل و ردّ خلافت ایشان است.

}       667 هـ ق: ابن کثیر گوید: در این سال در حالیکه ابن تیمیه بیش از شش سال نداشت، مردم حران از جمله پدر او ، که از علمای بزرگ شهر(شیخ البلد) بود از ترس حمله مغول شهر را ترک کردند و شهاب الدین عبدالحلیم پدر ابن تیمیه به همراه خانواده روانه دمشق شد.

}       698 هـ‌.ق: در بین نماز ظهر و عصر در پاسخ سؤالات کلامی درباره آیه «الرحمن علی  العرش استوی»، که از او کرده بودند کتاب «العقیدة الحمویه الکبری» را نوشت ، با حمله‌ای که در این کتاب به عقاید اشعری کرد جنجال بزرگی برانگیخت، ابن‌تیمیه را به محضر قاضی احضار کردند و او در مجلس قاضی حاضر نشد. از جمله عقاید او جهت دار بودن خداوند بود و اینکه خداوند قابل اشاره حسی و در آسمان است

}       703 هـ.ق: فصوص‌الحکم محیی‌الدین ابن عربی را مطالعه کرد و آن را با عقاید خود مخالف یافت و شروع به لعن و سب محیی‌الدین و پیروان او کرد و کتابی به نام «النصوص علی الفصوص» در رد آن نوشت.

}       704 هـ.ق: به مسجدی در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که می‌گفتند: اثر پای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر آن هست و مردم به آن تبرک می‌جستند شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست.

درنهایت در سال 705 گروهی از فقهاء اهل سنت علیه او قیام کرده و او را به دادگاه کشاندند و به زندان و تبعید محکوم کردند. او در سال 708 از زندان آزاد شد.

Ø     در سال 716 کتاب «منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة» را در رد کتاب «منهاج الکرامة» علامه حلی نوشت.

Ø     در سال 720 به خاطر فتواهای مخالف مذاهب اسلامی به توسط قضات دار السعادة به زندان محکوم شد و در سال 721 آزاد گشت.

Ø     در سال 726 در مسجد جامع دمشق به صراحت خدا را جسم معرفی کرد:

ابن بطوطة می گوید: «وکنت إذ ذاک بدمشق فحضرته یوم الجمعة وهو یعظ الناس علی منبر الجامع ویذکرهم . فکان من جملة کلامه أن قال : إن الله ینزل إلی سماء الدنیا کنزولی هذا ونزل درجة من درج المنبر فعارضه فقیه مالکی یعرف بابن الزهراء وأنکر ما تکلم به» (رحلة ابن بطوطة: ص 91)

البته این باور نزد عموم اهل سنت  مقبول افتاده بود. علامه حلی می فرماید: «و ذهب بعضهم (الحشویه) الی أنه تعالی ینزل فی کل لیلة جمعة علی شکل أمرد حسن الوجه راکبا علی حمار حتی أن بعضهم ببغداد وضع علی سطح داره معلفا یضع کل لیلة جمعة فیه شعیرا و تبنا لتجویز ان ینزل اللّه علی حماره علی ذلک السطح فیشتغل الحمار بالاکل و یشتغل الرب بالنداء و یقول: هل من تائب هل من مستغفر» (منهاج الکرامه: ص 39) سر انجام در سال 728 در زندان از دنیا رفت و در قبرستان صوفیان به خاک سپرده شد.

نظر ابن تیمیه راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام

علی رغم آنکه منابع سلف پر از روایاتی است که گویای فضائل بی شمار امیر المؤمنین علی علیه السلام است، ابن تیمیه بغضی عمیق نسبت به آن حضرت در دل دارد که در مواضع متعددی از کتاب «منهاج السنة» آن را ابراز داشته است.

مجموعه نظرات او در مورد امام علی علیه السلام را می توان در چهار محور تقسیم کرد:

1.      بغض نسبت به علی علیه السلام

2.      تکذیب فضائل علی علیه السلام

3.      نظر ابن تیمیه راجع به خلافت علی علیه السلام

4.      افترائات ابن تیمیه به علی علیه السلام

 

ابن قیم جوزیه (691 ـ 751 هـ.ق)

محمد بن أبی بکر الحنبلی المتوفى سنة 751 هـ، صاحب زاد المعاد فی هدى خیر العباد تفقه على ابن تیمیة نقل عن صاحب الدرر الکامنة انه قال: غلب على ابن قیم حب ان تیمیة حتى کان لا یخرج عن شئ من أقواله بل ینتصر له فی جمیع ذلک وهو الذی هذب کتبه ونشر علمه ، وکان له حظ عند الامراء المصریین و اعتقل مع ابن تیمیة بالقلعة بعد أن أهین وطیف به على جمل مضروبا بالدرة فلما مات ابن تیمیة أفرج عنه ، وامتحن مرة أخرى بسبب فتاوى ابن تیمیة وکان ینال من علماء عصره وینالون منه.

(الاعلام: ج6، ص 56 و الکنی و الالقاب: ج1، ص 393)

 

محمد بن عبد الوهاب

محمّد بن عبدالوهاب بن سلیمان تمیمى نجدى (1115 ـ 1206) در شهر عینیه از بلاد نجد که پدرش قاضى آنجا بود تولد یافت، و از کودکى به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید مى پرداخت.

فقه حنبلى را نزد پدر خود که از علماى حنابله بود بیاموخت. در سفرى که به حج رفت بعد از مناسک به مدینه رفت و در آن جا استغاثه و استعانت مردم از پیغمبر(ص) در پیش قبر او را انکار کرده و این عمل را بر خلاف توحید دانست. سپس به نجد و از آن جا به بصره و شام رفت و به مطالعه کتب ابن تیمیه و ابن قیم پرداخت.

در عیینه با عثمان بن حمد بن معمر حاکم عیینه دعوت خویش را در میان گذاشت. میان او حاکم پیمانی برقرار شد که عثمان بن حمد بن معمر، محمد بن عبدالوهاب را در آشکار نمودن دعوت و انتشار عقایدش آزاد بگذارد و در مقابل محمد بن عبدالوهاب به هر ترتیبی که ممکن است، وی را بر نواحی نجد مسلط کند.

نجد در آن زمان به امارتهای مختلفی تقسیم می شد که یکی از آنها عیینه بود. عثمان بن حمد بن معمر برای استحکام روابطش با محمد بن عبدالوهاب خواهرش «جوهره» را به ازدواج محمد بن عبدالوهاب درآورد.

با مساعدت حاکم عیینه (عثمان) عقیده اش را علنى کرد و برخى از اهالى عیینه از او تبعیت کردند. خبر به سلیمان (حاکم احساء) رسید. او نامه اى به عثمان نوشت و دستور قتل محمد ابن  عبدالوهاب را صادر کرد. عثمان نیز او را از شهر بیرون و به شهر «درعیّه» رفت.

در سال 1157هـ ابن  عبدالوهاب به محمد بن سعود در قبال کمک به ترویج عقایدش پیشنهاد کمک متقابل برای تثبیت حکومتش داد. در نتیجه این پیمان، وهابیان کشتار بى رحمانه اى راه انداختند مجوز این کشتارها، فتاواى بى شرمانه ابن  عبدالوهاب بود  (الفتوحات الاسلامى، ج 1، ص 364)

ایشان با یارى محمّد بن سعود بر نجد و قبایل ساکن در آن حدود غلبه کردند، و شهر ریاض را فتح کردند و از آن به بعد آل سعود آنجا را پایتخت خود قرار دادند. شیخ محمّد اداره امور مردم را به عهده عبدالعزیز پسر محمّد بن سعود واگذار وخود به عبادت و تدریس پرداخت تا در سال1206از دنیا رفت.

بعد از دعوتهای ناتمام محمد بن عبدالوهاب بالاخره رؤیاهای وی در سایه اتحاد با آل سعود به واقعیت پیوست و توانست به بهانه جهاد با مشرکین حکومت وهابی ـ سعودی را پی ریزی کند. وی با تربیت شاگردان زیادی در این منطقه با محوریت کتب ابن تیمیه و ابن قیم توانست زمینه های گسترش دعوت خویش را فراهم کند. کشف الارتیاب ص 8

محمد بن عبدالوهاب مدعی توحید و مبارزه با شرک و مظاهر آن بود و 50 سال بر اساس برداشت غلط از توحید خون مسلمانان را مباح شمرد.

عامل رشد و موفقیت وهابیت

 فروپاشى حکومت عثمانى، راه را برای نفوذ استعمارگران باز کرد، از طرفی پیدا شدن نفت و سرازیر شدن دلارهای بی پایان با عث رونق روز افزون وهابیت شد. استعمار فوری دست به کار شده و در هر یک از مناطق تحت سلطه عثمانى ها، دست نشانده هایى قرار دادند. به آل سعود نیز به خاطر خوش خدمتى، نجد و حجاز رسید.

حمله به نجف اشرف:

حمله وهّابى‏ها به عراق از 1214 ه آغاز شد و تا 1222 ادامه داشت. چون وهّابى‏ها به نجف اشرف حمله نمودند، عرب خزاعل جلو آن‏ها را گرفتند و سیصد نفر از آن‏ها را کشتند. چندین بار حمله کردند که با مجاهدتهای مردم و طلاب و به فرماندهی مرحوم کاشف الغطاء، نتوانستند وارد شهر شوند.

 حمله به مکه وتخریب آثار مقدس: وهابیان در سال 1218 رهسپار مکه شدند. در مکه چهارده روز اقامت گزیدند و مردم را به توبه وا مى داشتند. وهابیان به تخریب آرامگاهها و قبور و دیگر اماکن مقدس پیرامون حرم و مکه پرداختند. آنان به هنگام تخریب این اماکن مقدس شعار می  دادند و طبل مى زدند. این پاکسازى سه روزادامه یافت.

آتش زدن کتابخانه‏هاى بزرگ:

آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبة العربیّة» که بیش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطّى منحصر به فرد داشت که در میان آن‏ها برخى از آثار خطّى دوران جاهلیّت، یهودیان، کفّار قریش و همچنین آثار خطّى على علیه‏السلام ، ابوبکر، عمر، خالد بن ولید، طارق بن زیاد و برخى از صحابه پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و قرآن مجید به خطّ «عبد اللّه بن مسعود» وانواع سلاح‏هاى رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و بت‏هایى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزّى»، «مَناة» و «هُبَل» موجود بود.

سعود بن عبد العزیز، پس از تصرّف مدینه منوّره، همه اهالى مدینه را در مسجد النبى گرد آورد و درهاى مسجد را بست و این‏گونه سخن آغاز نمود: هان اى مردم مدینه! براساس آیه شریفه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» دین و آیین شما امروز به کمال رسید، به نعمت اسلام مشرّف شدید، حضرت احدیّت از شما راضى و خشنود گردید، دیگر ادیان باطل نیاکان خود را رها کنید و هرگز از آن‏ها به نیکى یاد نکنید، از درود و رحمت فرستادن بر آن‏ها به شدّت پرهیزنمایید، زیرا همه آن‏ها به آیین شرک درگذشته‏اند!!!

تخریب قبور طائف و مکه: در سال 1343 وهّابى‏ها بار دیگر قبه ابن عباس و دیگر قبور طائف و قبرهاى عبدالمطلب، ابوطالب و حضرت خدیجه همسر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و زادگاه حضرت زهرا علیهاالسلام و همه شعائر اسلامى مکه را ویران کردند.

 تخریب قبور ائمه بقیع علیهم‏السلام :

در سال 1344، وهّابیّان پس از اشغال مکه، به مدینه روى آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، آن را اشغال نمودند، قبور ائمه بقیع و دیگر قبور همچون قبر إبراهیم فرزند پیامبر و زنان آن حضرت، قبر ام البنین مادر حضرت عباس، قبه عبداللّه پدر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، إسماعیل پسر امام جعفر صادق و قبه همه صحابه و تابعین را بدون استثنا خراب کردند

کشتار عمومى علماى اهل سنّت:

دریادار سرتیپ ایّوب صبرى مى‏نویسد: «عبد العزیز بن سعود تحت تأثیر سخنان محمّد بن عبد الوهّاب، در نخستین سخنرانى خود در حضور شیوخ قبایل گفت: ما باید همه شهرها و آبادى‏ها را تصرّف و احکام و عقاید خود را به آنان بیاموزیم...». تا آن جا که مى‏گوید: براى تحقّق بخشیدن به این آرزو ناگزیر هستیم که عالمان اهل سنّت را که مدّعى پیروى از سنّت سنیّه نبویّه و شریعت شریفه محمّدیّه هستند، از روى زمین برداریم.

و به عبارت دیگر، مشرکانى که خود را به عنوان علماى اهل سنّت قلمداد مى‏کنند از دم شمشیر بگذرانیم به ویژه علماى سرشناس و مورد توجّه را، زیرا تا این‏ها زنده‏اند هم‏کیشان ما روى خوشى نخواهند دید، از این ره‏گذر باید نخست کسانى را که به عنوان عالم خودنمایى مى‏کنند ریشه‏کن نموده، سپس بغداد را تصرّف کرد.

برخی انحرافات محمد بن عبدالوهاب:

1. کراهت داشتن از صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله

وکان ینهى عن الصلاة على النبی صلى الله علیه وسلم ویتأذى من سماعها وینهى عن الإتیان بها لیلة الجمعة وعن الجهر بها على المنائر ویؤذی من یفعل ذلک ویعاقبه أشد العقاب حتى أنه قتل رجلا أعمى کان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاة على النبی صلى الله علیه وسلم فی المنارة بعد الأذان فلم ینته وأتى بالصلاة على النبی صلى الله علیه وسلم فأمر بقتله فقتل ثم قال إن الریابة فی بیت الخاطئة یعنی الزانیة أقل إثما ممن ینادی بالصلاة على النبی صلى الله علیه وسلم فی المنائر. ص 41

2. جلوگیری از زیارت قبر پیامبر

3. جلوگیری از توسل به پیامبر اکرم «من توسل بالنبی فقد کفر»

عوامل گسترش وهابیت:

1. نبود عالمان در منطقه آغاز دعوت و بی بهره بودن مردم از قوه تعقل و تفکر.

2. طرح اندیشه های در مناطق بادیه نشین و میان مردمانی که تعصب را به جای تفکر پذیرته بودند.

3. حمایت گسترده آل سعود از وهابیت

4. حمایتهای غرب و انگلیس از اندیشه تفرقه میان مسلمانان و سرزمینهای اسلامی

زیر بنای انحراف وهابیان

سنگ اساس انحراف در اندیشه وهّابیت: اساس اندیشه مکتب وهابیت که زیر بناى تفکرات تفرقه افکنانه این فرقه را تشکیل مى دهد تفسیر نادرستى است که در معناى توحید در عبادت ارائه مى دهند.

اقسام و مراحل توحید:

توحید در الوهیت: والهکم اله واحد / قل هوالله احد /وماکان معه من اله/

توحید در ربوبیت: قل أغیر الله ابغی ربا و هو رب کل شیء/الحمدلله رب العالمین/

توحید در خلقت: قل الله خالق کل شیء/ هل من خالق غیر الله/

توحید در عبادت: وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه/ ولقد بعثنا من کل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت/

معنای توحید در عبادت: در معناى واقعى توحید در عبادت مى گوییم: آن یکى از مراتب توحید است که معنایش منحصر کردن خداوند در پرستش است و خدا را یگانه معبود دانستن و این اصل را تمام مسلمانان پذیرفته اند.

معنای نادرست از توحید درعبادت عامل انحراف وهابیت: وهابیت معنای لغوی عبادت را لحاظ کرده اند.

 معنای لغوی: در معاجم لغوى عبادت به معنى مطلق خضوع و تذلّل آمده است. ابن منظور مى گوید: «اصل العبودیة الخضوع و التذلّل»لکن تفسیر درست به معناى اعم آن است و نمى شود گفت: صرف خضوع در مقابل دیگران شرک است.

در این صورت باید تمام موارد زیر شرک باشد:

1ـ خضوع فرزند براى پدر. و نیز خضوع دانش آموز براى معلم.  2ـ سجده کردن ملائکه بر آدم.  3ـ سجده کردن یعقوب و زن و فرزندانش بر حضرت یوسف(ع).  4ـ تذلّل و احترام در برابر مؤمن.

وهّابیت دایره شرک در عبادت را فراتر از این دانسته و هر گونه خضوع و تذلّل در برابر غیر خدا را شرک در عبادت مى داند. لذا ملاکهایى را براى شرک وضع کرده اند. که عبارتند از:

1ـ اعتقاد به سلطنت غیبى براى غیر خدا.  2ـ اعتقاد به اینکه دعا کننده حاجتش را به سببى غیرعادى بگیرد.

3ـ طلب حاجت از میت. 4ـ طلب حاجت از کسى که در دادن حاجت عاجز است.

پاسخ کلی این است که: در تمام اینها چونکه قصد الوهیت یا ربّانیت یا توحید فعلى و مستقل براى مطلوب قصد نمى شود از دایره شرک خارج است.ً ما اعتقاد به سلطنت غیبی مستقل برای اولیا نداریم.

توحید اسماء و صفات

قرآن منبع نخستین و اصلی معرفی خداوند و بیان اسماء و صفات به شمار میرود. شناخت خداوند از طریق این اسماء و صفات نیز ابزاری است که عقل انسانها از آن بهره مند می باشد. فخر رازی (متوفای 606ه.ق) بر این باور است که هنگامی که خداوند به انسان امر می کند «واذکر اسم ربک» (المزمل:8) اشاره به این مطلب است که تنها ابزاری که انسان می تواند با آن به معرفت پیدا کند به واسطه معرفت اسماء و صفات خداوند است و معرفت حقیقت و ذات خداوند برای او غیر ممکن است. (ن.ک: مفاتیح الغیب، ج30، ص 760، چاپ بیروت، دار احیاء التراث، 1420ه.ق، چاپ سوم) با این توضیح مراجعه به قرآن و شناخت اسماء و صفات خداوند که در آن آمده وسیله مناسب و صحیحی برای شناخت خداوند به شمار می¬رود. قرآن خداوند را عالم، قادر، حی، سمیع، بصیر و ... خوانده است. شمار این اسماء در برخی تفاسیر مهم تا نود و نه اسم و حتی هزار اسم نیز گفته شده است. (ن.ک: تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر، ج1، ص 36 و ج3، ص 465، چاپ، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ه.ق، چاپ اول)

اهمیت توحید در اسماء و صفات و اقرار به آن به قدری مهم است که زیر بنای توحید در الوهیت و توحید در ربوبیت معرفی شده است. این به معنای آن است که اگر شناخت صحیحی از اسماء و صفات خداوند داشته باشیم، به سبب آن پرودگار خویش و معبود شایسته پرستش این عالم را خواهیم شناخت. امام محمد بن عبدالوهاب در همین رابطه حتی کافران را از عاقل تر از منکران صفات الهی می داند و میگوید: «اما توحید الصفات فلایستقیم توحید الالوهیة و لا توحید الربوبیة الا بالاقرار بالصفات و الکفار اعقل ممن انکر الصفات». (عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب السلفیه و اثرها فی العالم الاسلامی، صالح بن عبدالله بن عبدالرحمن العبق، چاپ الجامعة الاسلامیة بالمدینة المنورة، ص 296)

سؤال مهمی که پس از شمارش و آشنایی با این گروه قابل توجه از اسماء و صفات خداوند پدید می آید این است که حال این اسماء و صفات را باید چگونه معنا کرد؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت که فضیلتی برای معرفت اسماء بدون معانی آنها نیست، جصاص در کتاب احکام القرآن می نویسد: «لافضیلة فی معرفة الاسماء دون المعانی». (احکام القرآن، ج1، ص 36، چاپ بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ه.ق، چاپ اول) امام محمد بن عبدالوهاب نیز در رساله چهارم «مجموعه رسائل فی التوحید و الایمان» به تبیین معنای اسماء و صفات الهی همچون رب و الله پرداخته و رب را به «المعبود المالک المتصرف» و الله را «ذو الالوهیة و العبودیة علی خلقه اجمعین» معنا کرده است. (مؤلفات الشیخ الامام محمد بن عبدالوهاب، صنفها و اعدها للتصحیح تمهیدا لطبعها: عبدالعزیز بن زید الرومی، محمد بلتاجی، سید حجاب، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، ص 370)

جواز یا عدم جواز تأویل صفات خدا در قرآن

قرآن در بردارنده معارف عمیقی است که فهم آن نیازمند علم ویژه است. فهم محکم و متشابه قرآن و تمییز آن دو از یکدیگر تنها از عهده «الراسخون فی العلم» بر می آید. به دستور پیامبر باید بخش هایی از قرآن را که عهده همگان خارج است به متخصصان سپرد. ابوهریره از ایشان روایت کرده «ما عرفتم منه فاعملوا به و ما جهلتم منه فردوه إلى عالمه». (الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، جلال الدین السیوطی متوفای 911، چاپ بیروت، دار المعرفة، ج2، ص 6)

این معجزه جاوید که هیچ کس حتی یک سوره مانند آن را نمی تواند بیاورد (البقرة:23 و یونس:38) در قله فصاحت و بلاغت جای دارد و فهم عمیق و دقیق ظرافتهای ادبی آن دانشی درخور می طلبد.

از نگاه اصحاب سلف رسول خدا این فهم صحیح باید بر تأویل شایسته تکیه داشته باشد. حذیفه در روایتی از پیامبر تأویل ناصحیح قرآن را موجب پراکنده ساختن و از هم گسستن معارف قرآن می داند، «إن فی امتی قوماً یقرؤون القرآن ینثرونه نقل الدقل یتألونه علی غیر تأویله» (الدر المنثور، پیشین، ص 5)

عقیده برخی بر آن است که در صفات الهی باید از تمثیل صفات خداوند به صفات بشری و سخن گفتن از کیفیت این صفات اجتناب ورزید. شیخ عثیمین می نویسد: «نؤمن بثبوت کل ما اثبته الله لنفسه او اثبت له رسوله من الاسماء و الصفات لکننا نتبرأ من محذورین عظیمین، هما التمثیل أن یقول بقلبه أو لسانه صفات الله کصفات المخلوقین و التکییف أن یقول بقلبه او لسانه کیفیة صفات الله تعالی کذا و کذا». (عقیدة اهل السنة و الجماعة، محمد بن صالح العثیمین، ریاض، المکتب التعاونی للدعوة و الارشاد بسلطانه، 1422ه.ق، الطبعة الرابعة، ص16)

امام محمد بن عبدالوهاب نیز هیچ گونه تأویلی را در نصوصی که سخن از صفات الهی آورده نمی پذیرد، «الاجماع علی وجوب الایمان بصفات الله تعالی و تلقیها بقبول و ان من جحد شیئاً منها أو تأول شیئاً من النصوص فقد افتری علی الله و خالف اجماع اهل العلم». (عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 203)

از آن جا که خود ایشان مدعی است «و ما جئنا بشیء یخالف النقل و لاینکره العقل» (پیشین، ص 205) چند سؤال مطرح است، آیا عقل می پذیرد که در مورد آیاتی همچون «ید الله فوق ایدیهم» (الفتح:10) «الی ربها ناظرة» (القیامة:23) و «الرحمن علی العرش استوی» (طه:5) و امثال آن قائل به جسم داشتن خداوند شویم؟

آیا عقل می پذیرد که علی رغم وجوب ایمان به صفات خداوند ـ همان گونه که خود ایشان مدعی هستند ـ در مورد فهم این گونه صفات توقف کرد و به گفته امام مالک که در مورد «الرحمن علی العرش استوی» گفته: « الاستواء معلوم و الکیف مجهول و الایمان به واجب و السؤال عن الکیفیة بدعة» (مجموع فتاوی ابن تیمیه، تحقیق: عامر الجزار و انور الباز، چاپ المنصورة، دار الوفاء، چاپ سوم، 1426ه.ق، ج3، ص 21) و یا شیخ الاسلام در پاسخ به این پرسش که کیفیت نزول خداوند به زمین چگونه است گفته: «و نحن لانعلم کیفیة نزوله» (همان) چگونه ممکن است سؤال از امری که اعتقاد به آن واجب است، بدعت باشد؟ و آیا این همان تعطیلی نیست که خود ایشان اشاعره را به آن متهم می کند؟ (مؤلفات الشیخ الامام محمد بن عبدالوهاب، ص14)

برخی کتب وهابیان درباره توحید

1- کتاب التوحید  2- دعوت   3- مجموعه التوحید    4- الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه   5- عقیده الشیخ محمد بن عبد الوهاب   6- عقیده اهل السنه و الجماعه

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.