گروه آمادگی دفاعی ناحیه 4  اصفهان
گروه آمادگی دفاعی ناحیه 4  اصفهان

گروه آمادگی دفاعی ناحیه 4 اصفهان

خدایا اشتباهم اشتباه بود

به نام تو که من حقیر،آسان ،گاهی اوقات میبرم تو را از یاد...

آن جا که گفتم :خسته ام...از غفلت های پیاپی...

همین بود که آمد بر سرم.

دوستم می گفت خدا هر آنکه را بیشتر دوست بدارد،

امتحانش سخت تر است.دلم خوش است که امتحان هایت

خدای خوبم...اخراجی به بار نمی آورد برایم...

من هربار شاید مشروط می شوم،

امااخراجم نمی کنی..چون بعد از هرکدامشان

به یک مقصد می رسم..وآن تویی...آری تو،تو خدای خوبم...

این روزها یک حس پاک

گلویم را به بارگاه بغض ملکوتی در آسمان های خیال کهکشان قلبم

مرا رنج می دهد،از همان رنج هایی که من دوستشان دارم...

همان هایی که دلم نمی خواهد هیچگاه از من کنده شوند...

همان هایی که همیشه داشتمشان و هرباره دلم بیشتر می خواهد...

می خواهم بگویم،من غفلت کردم

غفلتی به اندازه بزرگترین عذابی که در ذهنم گنجانده نمی شود،

من، دوستت دارم خدای خوبم.

راستی تا یادم نرفته یک آرزو کنم!خدایا...خدایا...خدایا...

خودت را از من مگیر...

من بی تو..کثیف ترین وچندش آور ترین گل ها و لجن ها، هم  نیستم.

خدایا دوستت دارم...برای بار دوم می خواهم زندگی ام

را با تمام پستی ها و بلندی هایش

به دستان پر از عشق تو بسپارم..چه کسی بهتر از تو می تواند

مشت و مال دهد زندگی ام را...

تلاش و توکل از من...ساخت خمیر گلی زندگی ام از تو...

تو بهترین سازنده برای این خمیر گلی هستی...

خدایا...دوستت دارم،اما...حقیرانه میطلبم....کمک....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.